بيش ز اين نمي نويسم
اما من ديگر طرفدار جنبش نيستم
و از تمام رفقاي خودم مي خواهم از خشم ملت حذر کنند
سلام.. ممنون آرش خان.. اميدوارم اين همه شك برود و اين اعتقاد ته مانده بماند و اين بلايي كه بر سرمان آوار شده هر چه زودتر رخت بربندد از بالاي سرمان.. سنگيني مي كند همه چيز همه جا.. حتي آسمان باراني...
صندلي خالي را خالي ميبينم همچنان... انشاءا.. خوابش تعبير شود برايش... چي بگم..
من منتظر اون روز هستم كه بيشتر از خودت بنويسي و مشتاق..
عمومي هم نكردم خيالت راحت..
تا دوباره ها.. بدرووود
با سلام و عرض تسليت به شما آقاي گيلاني!
ازينكه تشريف آورده و نظر نيكي نثار بنده كرده بوديد ممنون.
بلي نظر تان معقول است نا گزير اين كمبود را بپذيرم ولي.......
به نظر من شاعر در محدودهء جغرافيايي نمي گنجد . مثلاً حافظ شيراي مولانا جلال الدين بلخي بيدل هندوستاني رودكي تاجكستاني از همهء فارسي زبانان و تاج سر افتخارات همه است .
من بيو گرافي و اشعار زيادي از شاعران افغانستاني در آرشيف دارم ولي بنا بر مناسبتي اين شعر زيبا را با در نظر داشت موقع مناسب آن نشر كردم. تا ديوان برفي ميهن هاي مان را در روشني آن فرا رسيدن ذوب ذودرس شانرا در گرمي گرانمايهء خشم خروشان مردمي به تصوير كشيده باشم
ببخشيد كه زياد از خود گفتم .
شعر بلند بالا روان وسليس و بسيار خوب بود همه را خواندم ممنون شما
ياحق
سلام.. خودت و توصيف نكردي برامون!! نكنه اون صندلي خاليه!!! (چشمك)
خوب كلاس و نشون دادي.. خوبه... چه كلاس خوبي و چه شاگرداي خوبي!!!!!